ماه به نیمه خود رسیده بود که دختر بدر الدجی قرص قمرش را به دامان گرفت. تلالؤ درخشان طفل، ماه را از حضور شرمگین کرد.بوی یاس، اتاق را آکنده بود. مرواریدهای اشک، از چشمان مرتضی غلطان شد و شوق واشتیاق بی حدش را تصویر کرد.سبط اکبر رسول الله قدم به زمین نهاده بود تا تفسیر انا اعطیناک الکوثر شود، تا از شیره ی جان بهترین زنان بهشتی بنوشد و سرور جوانان اهل بهشت شود.
فوج فوج فرشته بود که فرود می آمد و میلادش را سرسلامتی میداد.در این بین، جبرئیل منزل خانه ی وحی شد و سلام و تهنیت خدا را به رسول الله رساند و فرمود: به راستی که علی نزد تو به منزله ی هارون است به موسی، پس او را به نام پسر هارون نام بنه.آنگاه رسول خدا فرمود: نام پسر هارون چیست؟ فرمود: شبر، و باز فرمود: زبان من عربی است، جبرئیل فرمود:نامش را حسن بگذارید.
آری حسن، که حسن تمام است. حسن که آیینه ی تمام نمای کرم و بخشندگی ست. حسن که خود خود غربت و تنهایی ست.
همو که روی زانوان پیامبر نشست و از دوشش سواری گرفت، همو که در خانه ی مرتضی قد کشید و زیر کساء یمانی، همنشین اهل کساء شد. همو که سائل به درگاه خدا بود و اجابت کننده ی سائلان، به درگاه لطف و کرم خودش. همو که در کودکی، به انفاق اعضای خانواده اش، سه روز تمام، غذای خود را کریمانه به مسکین و یتیم و اسیر داد و تنها با آب افطار کرد، و در دیگر برهه های زندگی اش نیز، سه مرتبه دارایی های خود را با فقرا و مستمندان تقسیم نمود، تا بدین وسیله، به آیندگان درس انفاق و کرم و بخشش و عطا دهد.
همو که هرشب، چهره ی چون مهتابش را میپوشاند و کیسه ی نان و خرما بر دوش، کوبه ی خانه ی یتیمان و مستمندان را می کوبید.
سردار تنهایی که تنهایی اش را با صلح و سازش با معاویه فریاد زد. قهرمانی که صلح را چون خاری در چشم و استخوانی در گلو قبول کرد تا تاریخ برای همیشه بی وفایی فرمانده هان و سربازانش را به خاطر داشته باشد.
آری میلاد کریم اهل بیت است و سائلان به درگاهش بسیار.