#به_قلم_خودم
#طلب_باران
#استغفار
به چه امید شکوفه داده ای تو؟
تو که پنجه در آغوش زمین افکنده ای و ناظری که لبهای خشکیده اش رو به آسمان،العطشان است؛چطور دل کردی به بار بنشینی؟
امید از که داشتی که سفید پوش شدی و دلربایی از زمین خشکیده کردی؟
می دانم امیدت به خدای باران است، اما بدان که ما گنه کردیم و نگفتیم “اللهم اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم” و آنقدر عصیان کردیم تا توفیق طلب از دست دادیم.
شاید هم می دانی، ولی خواسته ای وساطت ما آدمهای گنه کار را پیش خدا بنمایی، با دستانی که رو به آسمان دراز است و به هر پنجه اش، دسته ی گلی، برای عرض شرمندگی از جانب ما.
چقدر سنگدلیم ما که با خودخواهی مان، همه چیز را به باد فنا دادیم و عرق شرمی به پیشانی ننشاندیم.
ای خدای زمین و کوه و دشت و دریا
ای خدای سبزه و گل و برگ و لاله ها
به عزتت قسم،نگذار بدی عمل و زشتی کردارمان مانع از اجابت دعایمان به درگاهت باشد.
خدایا می دانی که غیر از تو کسی را نداریم.
خدایا بخاطر ما که حنایمان پیشت رنگی ندارد، نه
بخاطر پرنده ی آسمان، بخاطر حیوان زبان بسته ی بیابان، بخاطر شکوفه های نورس درختمان، بخاطر چشمان رو به آسمان فرزندان مان، و بخاطر چتر گشوده ی روی سرش زیر آفتاب زمستان،
برسان باران…
ذکر صلوات و استغفار به نیت بارش باران، و نشر حداکثری.
#عکس_تولیدی_خودم
#شیراز_آباده_طشک
#درخت_بادام
به چه امید شکوفه داده ای تو؟